کیانا خانومکیانا خانوم، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

شیرینی زندگیمون

گل مامان و باباهر جا که هستی خدا محافظت باشه

بدون عنوان

دختر قشنگم  چقدر همه چی زود گذشت ... پرنسس من امروز5 ماهت تموم شد     امروز من غذای کمکی که همون لعاب برنج بودو برای شما شروع کردم که خدا رو شکر خیلی دوست داشتی و کلی از اینکه تموم شد شاکی شد تازه من به جای 2 تا قاشق 3 تا قاشق دادم انقدم شاکی بودی گامبو جونم موقع درست کردن کیکت هم کلی شلوغ بازی در آوردی😠ولی من کیکتو درست کردم خانومی شب هم خاله جان و دایی اومدن ببینن شما رو که کیک هم خوردن  امشب برای اولین شب ساعت 1 خوابیدی فرشته کوچولو      ...
29 ارديبهشت 1394

هفته 17 بارداری

هفته 17 بارداری من از 30تا 5 مرداد بود       هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا 5 مرداد روز تولد مامان خانومت     ببینم کادوت کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   حالا صبر کنم میگم کادو چی دادی به مامان؟   پنجشنبه با بابایی رفتیم درمانگاه و من تشکیل پرونده دادم و صدای قلب شما رو چک کردم   .چقدرم قلبت تند تند میزد.دیدی این اولین هدیه ات       دوم اینکه تو این هفته من تونستم حرکت شمارو حس کنمممممممممممممم    البته نه در حد مشت و لگد تو خیلی ناز داری به این زودی شیطونیتو رو ...
6 مرداد 1393

هفته16 بارداری

هفته 16 بارداری من از 23 تا29 تیر بود       شما حدودا الان اندازه  یه گلابی بزرگی     این هفته همش مهمونی بودیم آخه ماه رمضونه و همه افطاری میدن     اول از همه خونه مامان جونت بودیم بعدش خونه مادر بزرگ من که این دوجا فسنجون خوشمزه رو     زدی به بدن                      یه شب هم خونه عمو جوادت بودیم و خونه دای علی بابات با خونه دوست خودم به به خوش   میگذره بهتون همش پشت سر هم میرید مهمونی البته غیر از خونه مامانی اینا که پایه ثابت ...
6 مرداد 1393

هفته15 بارداری

هفته 15 بارداری من از دوشنبه16 تا یکشنبه 22 تیر بود   هورا شما داری یواش یواش گنده میشی خسته نباشی عزیزم   نه بابا خیلی گنده که فکر میکنی نشدی اگه خیلی خیلی خوب رشد کرده باشی   10  سانتی مامان جون حالا حالاها مونده انقدی بشی                       راستی راستی بابا هم فعلا با داییت یه مغازه گرفتن و مشغول شدن    چه قدمی داشتیا مامان    الهی بمیرم واسه بابات این چند وقته خیلی غصه خورد از یه جا حال بد من که همش پشتم بود تا من ضعیف نشم از یه جا مشغله کاریش&nbs...
6 مرداد 1393

هفته 14 بارداری

هفته  14 بارداریم از 9 تا 15 تیر بو د  چه هفته ای بود این هفته  خوب؟؟؟؟؟؟؟؟؟نه بابا خیلی بد تازه فک کردم دیگه خوب شدم    خبر نداری حالت تهوعم که خوب نشد هیچ اسید معدمم بدتر شد مامان    اجازه نمیده من چیزی بخورم همش تو دلم قلقل میکنه تا حالم بد شه.ببینم  نکنه تو دلم آب گذاشتی جوش بیاد چایی بخوری ؟ همش معدم داره میسوه اصلا نمیتونم بخوابم دیگه همش انقد حالم بده که که اجازه نمیده به دستشویی برسم   یه سطل کنارمه همش الان من این شکلی شدم دیگه مامان   چهارشنه با بابایی رفتیم دکتر و یه...
6 مرداد 1393

هفته 13 بارداری

 شروع هفته 13 بارداری من از دوشنبه 2تایکشنبه8 تیر بود.   خداااااااااااااااااااااااارو شکر 3 ماهه اول بارداریم تموم شدو انگار انگار انگار حالم میخواد خوب بشه هورااااااااااااا       اون حالت تهوع هام فقط یه خوبی که داره همش یا خونه مامانیت بودیم (مامان من)یا مامان جونت(مامان بابا) واسمون غذا درست میکرد.دستش درد نکنه واقعا من توان غذا درست کردن ندارم تو این ایام وقتی از پایین هم بوی غذا میومد حالم به هم میخورد  چه برسه که بخوام خودم آشپزی کنم  فعلا من فقط وظیفه مراقبت و نگهداری از جنابعالی رو دارم  مامان جونت هم خیلی دوست داره دیگه که بخاطرت واسه من غذا میار...
5 مرداد 1393

سونوغربالگری 28/3/1393

   وای خدا امروز چقد خوب بود جدی جدی من تو دلم یه نی نی دارم     امروز رفتیم درمانگاه بقیه اله و سونو دادم     یه مانیتور روبروم روشن بود وقتی خانوم دکتره دستگاهشو گذاشت رو دلم       انگار تو دلم لامپ روشن کردن    من موفق شدم شمارو ببینم      وای چه حس قشنگی بود دستاتو تکون دادی  و بالاو پایین بردی کلی حال کردم     الهی من قربون اون صورت قشنگت برم   باورم نمیشد خیلی لحظه ی قشنگی بود وقتی خانوم دکتره گفت بلند شو گیج بودم پاهام شل شده   ...
17 تير 1393

6هفته و 5 روزگیت

امروز رفتیم سونوگرافی خیلی استرس داشتم    وبه خاطر اینکه کمرم شدید درد میکرد تو ماشین خوابیدم تا نوبتم بشه و برم واسه سونو   وقتی خوابیدم آقای دکتر گفت که شما 6هفته و 5 روزته یعنی 47 روزه که تو دل مامانی     قلبتم عین قلب یه گنجیشک داره واسه مامان بابا میزنه الهی من قربون اون صدای قلب کوچولت برم که انقدر     صدای قلبت بهم آرامش داد              تو این هفته شما اندازه ی یه تمشکی ههههه کوچولو وووووووووووووو خیلی مونده قد من بشی بدو تا به من برسی زودی گنده شو مامان جون بدو  ...
22 خرداد 1393

هفته 6 (15اردیبهشت93)

امروز 5 هفته من تموم شد و رفتم تو هفته ی 6 که شما تو دل مامانی   خیلی نگران تشکیل قلبتم همش دلم شور میزنه که میشه صدای قلبتو بشنوم یا نه     ویار خاصی ندارما یعنی به بوی خاصی ویار ندارم ولی مدام حالم بده این شکلی   صبح به صبح بابا  شونه هامو دم دستشویی ماساژمیده تا بلکه نفسم بیاد بالا   الهی بمیرم بیچاره بابا همش مواظبمه   الهی من فدات شم بابا جون نینیم هورا باباجون دوستت داررییییییییییییییییییییییییییییییییم   دست و پاهامم خیلی داغن همه میگن شما گل پسری که از الان انقد آتیش پاره ای  ...
22 خرداد 1393