6هفته و 5 روزگیت
امروز رفتیم سونوگرافی خیلی استرس داشتم
وبه خاطر اینکه کمرم شدید درد میکرد تو ماشین خوابیدم تا نوبتم بشه و برم واسه سونو
وقتی خوابیدم آقای دکتر گفت که شما 6هفته و 5 روزته یعنی 47 روزه که تو دل مامانی
قلبتم عین قلب یه گنجیشک داره واسه مامان بابا میزنه الهی من قربون اون صدای قلب کوچولت برم که
انقدر
صدای قلبت بهم آرامش داد
تو این هفته شما اندازه ی یه تمشکی ههههه کوچولو وووووووووووووو خیلی مونده قد من
بشی بدو تا به من برسی زودی گنده شو مامان جون بدو
مامان جون همش تو دلم آشوبه آخه قربونت برم داری تو دلم چیکار میکنی چرا من خوب
نمیشم
راستی باید دیگه خودمم عادت بدم رو شکم نخوابم
درسته خیلی سخته ولی خب چاره ای نیست یه وقت شما له میشی هههههههه وسط شب یه دفعه
از خواب بلند میشم میبینم به به رو لدم خوابیدم تو هم هی داری میگی مامان بلند شو خفم
کردی
فک کنم به خاطر همینم هست که اصلا دلم گنده نشده
مامان جون وقتی خدا شما رو به من دادو من فهمیدم تو دل مامانی منم سپردمت دست خودش
تا همیشه مواظبت باشه چون خدا خیلی مواظب امانتیه که میسپری دستش
تازه از امام علی هم خواستم همیشه محافظت باشه آخه خیلی بچه ها رو دوست داره گلم